سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دنباله لینک قبلی (پنج شنبه 87/2/5 ساعت 12:36 عصر)

خیلی وقتها ما در علمهای مادی می بینیم برخی علم شون رو مخفی می کنن . ولی در علم الهی ما چنین اجازه ای رو نداریم . 5 ـ بصیرت علمی بهت می گه : بعضی جاها باید خاموش باشی . در چه جاهایی ؟ 1 ـ اندازه عقول مردم صحبت کنی . عقل طرف مقابل رو بسنجی ، هر علمی برای هر کسی نافع نیست . برخی علمها ضرر داره . خیلی ها به اسم اخلاق و دین ، از نماز ساده خوندن هم فراری می شن . امام صادق (ع) فرمودند : اندازه عقول مردم باهاشون صحبت کنید . بنا نیست روی منبر عمومی ، یک سری مسائل خصوصی رو بگی و در خصوصی ها هم بنا نیست همه چیز رو بگی . باید طرف مقابلت رو بسنجی . چه بسا دستورالعملهای دینی برخی ، برای بنده مفیده اما برای بغل دستی مضر باشه . اندازه عقول مردم صحبت کنید ! همین طور که اگه تو رو به یه دبستان ببرن ، هیچ وقت نمی یای از مسائل دبیرستان درس بدی ، باید توی دبستان ، دبستانی درس بدی . توی راهنمایی ، راهنمایی و . . . با توجه به مقطع باید درس بدی . در باب علمی الهی هم همین طوره . پس ، 1 ـ خاموشی در جایی که احساس می کنی عقل طرف نمی کشه . 2 ـ در جایی که اطمینان به حرفت نداری . جوونه دیگه ، رفته یه کتابی خونده ، یه چیز به نظرش قشنگ اومده ، سریع می ره همه جا می گه . آقا این کار اشتباهه ، اول به یقین برس . توی جامعه شبهه پخش نکن . مطمئنی درست بود ؟ اونی که این حرف رو از تو شنید رفت ! معلوم نیست دیگه پیداش کنی . رفت دنبال کار و زندگیش . چرا زود می ری می گی ؟ اول به یقین برس . سعی کن حرفهایی که در عموم می زنی ، بتون آرمه باشه ، یعنی مو لای درزش نره . مطمئن باش که درسته . صحبتهای این جلسه ، یک جمله اشتباه نخواهد داشت . شک داری ؟ برو به هر عاقلی که می خوای نشون بده . مباحث ، مباحث بدیهی هست . تو منطق ما یه بحثی داریم تحت عنوان بدیهیات . چیزهایی بدیهی رو عمومی بگو . مسائله دیگه رو بیار بررسی کن ، کنکاش کن . پس دومین جایی که باید خاموش باشی ، جایی هست که یقین نداری . آقا ! تو که نمی دونی ، الان در برهه ای قرار داریم که متأسفانه توی مسائل علمی و حتی مسائل اخلاقی ، به خاطر اینکه از دایره یقینیات خارج شدیم ، و همه چیز رو برای خودمون یقین می دونیم ، داریم می بازیم . داریم دین مون رو از دست می دیم . مراقب باشید ! خُب پس جاهایی که باید سکوت کنیم : اول : جایی که طرف عقلش نکشه ، دوم : اطمینان نداشته باشی . 3 ـ در جایی که احساس کنی جدله ، دعواست . در جایی که احساس کنی فخره . در جایی که احساس کنی داری مفاخره می کنی ، مبارزه می کنی . می خوای طرف رو زمین بزنی . این جا دیگه نفسه . ولو این که تو راست بگی ، این نفس ، اجازه نمی ده علمت مفید باشه . بصیرت علمی این اجازه رو نمی ده . اینجا می گه کوتاه بیا . بگو ببخشید . این جمله رو خوب دقت کنید : یکی از بزرگترین علمای ما ، مقدس اردبیلی هستند . انسان بسیار بزرگی بودند . بسیار بزرگ ! یکی دیگه از بزرگترین علمای ما ، علامه مجلسی هستند . ایشون هم انسان بسیار بزرگی بودند . در یه برهه ای مقدس اردبیلی و علامه مجلسی با هم به یه جایی رسیدند . شاه صفوی با خودش گفت : آقا ! عجب بساطی می شه . ما مقدس اردبیلی و علامه مجلسی و علمای بزرگ رو جمع کنیم و ازشون استفاده کافی و وافی ببریم . اومدند . خلاصه بحث شد ، مقدس اردبیلی صحبت کردند ، علامه مجلسی صحبت کردند . بالاخره کار به جایی رسید که اینها توی یکی از مباحث اختلاف نظر پیدا کردند . یه دو جمله مقدس اردبیلی گفت ، علامه مجلسی جوابش رو داد ، مقدس اردبیلی کوتاه اومد . سکوت کرد . شاه صفوی خیلی خوشحال شد . گفت : به به ! خدا رو شکر ما یه علامه مجلسی داریم که مقدس اردبیلی رو زمین زد !! عجب ! ما قدر این عالم رو می دونیم . خداحافظی کردن و رفتن . مقدس اردبیلی برای استراحت و شام رفت منزل علامه مجلسی . سفره شام رو انداختن ، شام رو خوردن . بعد از شام نشستند . مقدس اردبیلی گفت : ادامه بحثی که توی مجلس داشتیم ، من یه دو تا کلمه باید خدمتتون بگم . سه ، چهار جمله گفت ، کلاً علامه مجلسی زمین خورد ! رأیش باطل شد . علامه مجلسی خُب آدم متقی ای بودند . گفت : آقا ! کاش توی همون مجلس علماء این صحبتها به ذهنتون اومده بود و گفته بودید و علمای دیگه هم می شنیدند . به هر حال برای اعتبار شما هم خوب بود . ( ببین اینها صحبتهای علامه مجلسی هست ، چقدر اینها متقی هستند ؟! ) مقدس اردبیلی گفت : نه ! اینها توی ذهنم بود . . . گفت : پس چرا نگفتی ؟! مقدس گفت : خُب دیدم تو ، اونجا عالم دربار هستی ، قرار نیست خراب بشی . من اگه خراب بشم اشکالی نداره . اگه من بخوام دو تا کلمه ادامه بدم ، به خاطر این علم ، جدل بشه ، یکی زمین بخوره ، این علم ، علم نافع نیست . علم با بصیرت نیست . نمی گم . سکوت می کنم . تا حالا شده یه چیزی بلد باشی بتونی طرف مقابل رو خراب کنی بعد یه دفعه به خودت بگی من اینجا می خوام خرابش کنم ، هدف برد علم نیست ، هدف کشف حقیقت نیست ، کوتاه بیای ؟ باور کن تا کوتاه می یای ، خداوند یک درجه به علمت اضافه می کنه . یعنی درجا ، به علمت اضافه می کنه . بابا ! کوتاه بیا . 6 ـ علم با بصیرت احترام دارد . 1 ـ احترام به خود علم ، ( خود علم فی نفسه قابل احترامه ) 2 ـ احترام به معلم . برخی از دانشجوها و دانش آموزها احترام به معلم رو شوخی می گیرن . نماز شبهاتون قبول ، سینه زدن هاتون قبول ، گریه کردن هاتون قبول ، اما مراقب باش شیطون توی دبیرستان و دانشگاه ، تو رو به اسفل السافلین نبره ! اجازه نداری پشت سر معلمت غیبت کنی . اجازه نداری اذیتش کنی . اجازه نداری بهش تهمت بزنی . اگر احیاناً اذیتش کردی ، به زمین می خوری . معلمی که بیچاره داره برای رسیدگی به امور مالی خودش ، از صبح تا شب جون می کنه ، اگه تو اعصابش رو خورد کردی و نتونست خوب درس بده ، مدیونی ! اگه اعصابش رو خورد کردی ، رفت توی خونه نتونست بچه اش رو خوب تربیت کنه ، تو مدیونی . اون چه گناهی کرده که تو حوصله ات نمی شه ؟ می خوای بخندی ؟ بابا ! انسان باشیم . معلم احترام داره . حضرت امام (ره) یکی از کسانی رو که بسیار بسیار اکرام می کردن ، شیخ الفقها حضرت آیت الله اراکی (ره) بود . به آقای اراکی (ره) گفتند : چرا امام (ره) اینقدر شما رو اکرام می کنه ؟ با همون لحن مخلاصانه خودشون گفتن : ( من خودم توی مجله حوزه خوندم ) بابا ! امام یه چندروزی اومد پای درس ما ، بعد هم دیگه نیومد مثل اینکه به دردش هم نخورده بود . نیومد ! عزیز من ! امامه ، رهبر انقلابه ، رهبر جامعه اسلامیه ، خیلی بالاست ، ببین چه جوری به استاد خودش احترام می ذاره ! بچه مسلمون ! چه اجازه ای داری معلمت رو اذیت می کنی ؟ کی به تو اجازه داده ؟ مراقب باش . ممکنه تو خیلی از گناهها رو نکنی ، اما با این کار تو رو به حضیض ذلت می برن ! 3 ـ احترام به متعلم ، کسی که به دنبال علمه . دانشجو ، دانش آموز و . . . چون در پشت سنگر علم نشسته . این هم شخصاً قابل احترامه . معلمین هم این رو بدونن . من هم باید بدونم . پدر و مادرها هم بدونن . همه ! کسی که دنبال علمه ، قابل احترامه . کسی که صبح کیفش رو برمی داره ، از در خونه می ره بیرون ، داره برای یه کار مقدس می ره . این هم قابل احترامه . پس علم با بصیرت احترام می یاره . این روایت رو دقت کنید ، پیغمبر اکرم (ص) می فرمایند : سه کس هستند که غیر از منافق کسی به آنها بی احترامی نمی کند . 1ـ کسی که در راه اسلام ، ریش و مویش سفید شده . (در مسیر اسلام ، با مسلمانی ، نماز خونده ، روزه گرفته ، تاجایی که تونسته محرمات رو ترک کرده ، واجبات رو انجام داده ، تا جایی که تونسته برای اسلام جهاد با نفس و جهاد غیر کرده ، ) این قابل احترامه و فقط منافق به این شخص بی احترامی می کنه . خوب دقت کنید 99 درصد از پدرهاتون این طور هستند . اصلاً همه پدرها ، مادرها و معلم های شما اینطور هستند . 2 ـ رهبر عادل . فرمانروای عادی . کسی که فرمانروا و رهبر عادل توهین نمی کند مگر این که منافق باشد . 3 ـ آموزگار . آموزگار خوبی ها ، کسی که به تو چیزی یاد می ده . اگه بهش بی احترامی کنی ، منافقی . من و شما چه اجازه ای داریم که حوصله مون سر رفته ، دوست داریم ساعت کلاسی مون زود بگذره ، لودگی کنیم ؟ اعصاب معلم مون رو خورد کنیم ؟ آخه به دین هم کار نداریم ، مگه انسان نیستیم ؟ این معلم ها ، پدر ما ، مادر ما ، خواهر و برادر ما هستند . چه اجازه ای داریم ؟ این فرهنگ توی جوامع بسیار گمراه هم کمتر دیده می شه ، چرا اینقدر توی ایران روی بورسه ؟! این ناشی از بی دینیه . 7 ـ علم با بصیرت ارتزاق (روزی خوردن ) منفی ندارد . یعنی انسان عالم می دونه ، مغز رو خدا داده ، وقت رو خدا داده ، حافظه رو خدا داده توانش رو خدا داده ، توان بیانش رو خدا داده ، وقتی این طور باشه ، از راه این علم ، انسان ارتزاق منفی نمی کنه . یعنی در مسیر غیر بندگی الهی کار نمی کنه ، استفاده نمی کنه . فقط برای بندگی . برای خودش ابهت جور نمی کنه . ( چه علم الهی و چه علم مادی ) خیلی بالا می ره ، اگه سر سوزنی احساس کنه ، می خواد در مسیر بندگیش خلل ایجاد کنه ،‌توبه می کنه . توی تلویزیون برنامه های مراسم سالگرد شهید مطهری (ره) رو نشون می داد ، یکی از صحنه هایی که وقتی دیدم ، خیلی عجیب دلم سوخت ، صحنه ای بود که خبر شهادت شهید مطهری (ره) رو به علامه طباطبایی دادند . پیرمرد اشک از چشمانش سرازیر می شه ، اشکش رو پاک می کنه ، اصلاً من وجودم می خواد بریزه زمین . بعد یاد این قضیه افتادم که یه روز علامه طباطبایی می فرمود : یه وقتی در قم ، رفتم نشستم سر کلاس ، دیدم در مقابلم ، مقام معظم رهبری ، مفتح ، مطهری (ره)‌، باهنر ، بهشتی ، رفسنجانی ، نشستند . هر کسی که توی عالم امروز طلبگی ، سرش به تنش می ارزه ، اینها جلوی من نشستند ، شاگرد من هستند ، یه لحظه به ذهنم گذشت : عجب کلاسی !! شروع کردم . . . بسم الله الرحمن الرحیم . هرچی فکر کردم هیچی یادم نیومد ! هیچی ! تاریکه تاریک . اسمم چیه ؟ اینها کین ؟ اینجا کجاست ؟ یه لحظه مادرم فاطمه زهرا (س) به دادم رسید ، توبه کردم . گفتم : خانوم ! ببخشید ! و برگشت . علم با بصیرت ، علمی است که انسان ازش ارتزاق نمی کنه ، نمی تونه از چیزی که مال کس دیگه است روزی بخوره . مال حرامه . مال ما نیست که . 8 ـ علم با بصیرت تواضع می آورد . خیلی وقتها سکوت ، علامت تواضع هست . دو تا قضیه رو از شیخ عباس قمی نقل می کنند ، ( شیخ عباس قمی نویسنده مفاتیح الجنان هستند . متأسفانه به شیخ عباس قمی می گن : “ خاتم المحدثین ” حالا چرا متأسفانه ؟ متأسفانه برای من و تو و حوزه . چون دیگه بعد از ایشون هیچ شیخ عباس قمی ای نیومده . خیلی جای تأسف داره وقتی برای یه چیزی می گن خاتم ، من احساس خیلی بدی بهم دست می ده . یعنی انسانها اینقدر بی عرضه شدند ؟ ) تعریف می کنند که ایشون اولاً خیلی ساده پوش بود ، قیافه اش هم زیاد به علمش نمی خورد . و بعد تعریف می کنن که در زمان ایشون ، شخصی بوده به نام شیخ اکبر که روضه خون بوده و روزها توی مسجد محل شون ، کتاب منازل الآخره شیخ عباس قمی رو باز می کرده و از رو می خونده . یه روز بابای شیخ عباس قمی می یاد می گه : پسرم ! اینقدر من خرج تو کردم ، حوزه فرستادمت ، 20 ، 30 سال هست که داری درس می خونی ، کجا رو گرفتی ؟ بیا ببین شیخ اکبر ظهرها چی داره می گه ؟!! یاد بگیر . کتاب منازل الآخره اثر خود شیخ عباس قمی بوده . می گن : شیخ عباس قمی ، به احترام پدرش چند روز می رفت پای منبر شیخ اکبر روضه خون ، تا بحث منازل الآخره خودش رو براش بخونه !! و تا لحظه مرگ ، باباش نفهمید که شیخ عباس قمی آدم بزرگیه . این علم تواضع می یاره . انسان رو بالا نمی بره ، بندگی می کنه . می گه مال من نیست . شیخ عباس قمی می گه اصلاً منازل الاخره مال من نیست . توان خداست ، وسیله شیخ عباسه . مؤلفین عادت دارن چند تا از تألیف هاشون رو پشت نویس می کنن و به دوستاشون می دن . تعریف می کنند که شیخ عباس قمی رفته بود مشهد ، چند جلد مفاتیح الجنان هم با خودش برای یه تعدادی از علمای مشهد برده بود . ( خُب حتماً می دونید که توی ایران ما خیلی ها نهج البلاغه ندارن اما مفاتیح الجنان رو همه دارن ، قرآن و مفاتیح الجنان جزء ملزومات همه خونه هاست . ) خدمت چند تا از علما که می رسه ، کتاب مفاتیح کم می یاره . می گه برم کتابفروشی مشهد ، چند تای دیگه بخرم . خودش تعریف می کنه : رفتم اونجا ، گفتم : ببخشید مفاتیح الجنان دارید ؟ گفت : بله . مفاتیح الجنان کی ؟ گفتم : مفاتیح الجنان شیخ عباس قمی . گفت : شیخ عباس قمی ؟! مرد حسابی بگو خاتم المحدثین ، افقه الفقها ، قطبه العارفین ، عالم ، افقه یا به قول امروز آیت الله شیخ عباس قمی ! آقا ! مثل آدم بگو . شیخ عباس می گه بهش گفتم : حالا زیاد شلوغش نکن ! گفت : چرا ؟ ( شیخ عباس یه عبای مندرس می پوشیده با یه عمامه کوچولو و . . . ) گفت : زیاد شلوغش نکن . خودمم بابا جون ! ـ شما شیخ عباس قمی هستی ؟! ـ آره . ـ قربونت چند تا مفاتیح می خوای ؟! ـ سه تا ! گفت : این سه تا رو مجانی بگیر و برو ، فقط زود برو که اگه مردم ببینن مفاتیح مال تو هست ، دیگه ازم نمی خرن !! زود برو ! ببین چقدر علم تواضع می یاره ؟ می یاره پائین ، علمی که با بصیرته تواضع می یاره . اگه بصیرت نداشته باشی باد می کنی . باد می کنی ! علماء دو گونه اند : یک عده از علماء بادکنکن ، یه عده بادبادکنن ! با علم بالا می ره . سبک می شه ، بادبادک ! علم براشون نخی است که این نخ هرچی طولانی تر می شه بیشتر به آسمون ها می ره . ولی اونهایی که بادکنک هستن ، با علم فقط باد می کنن . باید مراقب باشیم که جزء کدوم یکی از علماء هستیم ؟ یه خاطره از علامه طباطبایی : آقا ! این بزرگوار (‌علامه طباطبایی ) متأسفانه جزء خاتم هاست . هنوز ما مدلش رو ندیدیم . عجب انسانی بوده . در هر علمی که بگید ایشون یه دستی داشته . خیلی عجیب بوده . پروفسور هانری کوربن از فرانسه اومد ایران ، یه هفته منزل علامه طباطبایی مقیم شد . وقتی می خواست بره ، گفت : “ اگر علامه طباطبایی دریای علم باشد من قطره ای از این دریا هستم . ” شما لباس پوشیدنش رو دیدید ، عمامة کوچیک ،‌ ریش کم ، لباس خیلی ساده ، نعلین خیلی ساده . حالا برخی از ما تمام علم مون توی تیپ مون و حرف زدن مونه . حرف که می زنیم ، سعی می کنیم با حرف اثبات کنیم عالمیم . بهش می گی : سلام علیکم ، حالتون چطوره ؟ ـ موید و منصور باشید انشاءالله ! بابا تو که هنوز دوم دبیرستانی ، مؤید و منصور باشی دیگه چیه ؟ یاد بگیر بابا ! علم تواضع می یاره . عالم این طور نیست که . چرا تو اول قیافة علما رو می گیری بعد می ری سراغ علم ؟ اول دنبال قیافشه . امروز یه سی دی دیدم ، فیلم ساختن ، سی دی زدن که این عکس حضرت ابوالفضل (ع) هست ، بعد هم نوشته بود : با حضرت آقای حجه الاسلام سیستانی قامت تعالی هم مشورت شده و ایشون تأیید کردن . این چه مسخره بازیه ؟ اولاً ایشون حجت الاسلام نیستن و آیت الله العظمی هستن . ثانیاً کی گفته که تو می تونی بگی : “ قامت تعالی ” ؟! متأسفانه ما هیأت ها خیلی برای دشمن مفیدیم . از همه طرف دارن میان که ما رو خرافاتی کنن ، این هم که از این سی دی جدیدشون ، فیلمبردار در حال فیلمبرداری از حرم بوده ، که یه مرتبه ، اتفاقی حضرت ابوالفضل (ع) رو دیده !! یه چیزی شبیه ابوالفضل (ع) رو درست کردن ، شبیه همون عکسهایی که هستش و . . . آخه قربونت برم ! از روح که نمی شه عکس گرفت . فیلم برداری کرد . حضور اینها یه شرایطی داره ، این مسائل با الفبای دین ما بیگانه است . زشته . حضور اهل بیت (س) رو اینقدر سخیف نکنید . ببین چی به روز ما آوردن ؟! جدیداً هم گیر دادن به حضرت عباس (ع) . حالا دیگه رفتن به سمت جلوه های رایانه ای و فتوشاپ و از این برنامه ها . ولی حضرت عباسی وقتی من دیدم ، دلم لرزید . گفتم : کاش همچین چیزی راست بود . ما هم به خدا عقده ای شدیم !! یکی از شاگردان علامه طباطبایی نقل می کنن ، ایشون سه ماه از سال ، یعنی تابستونها به مشهد تشریف می آوردن . می گفت یه روز وقتی می خواست به قم برگرده ، برای خداحافظی رفتم خدمتشون ، دیدم علامه هم می خوان برن ، بعد از ظهر ساعت 4 بلیط داشتن ، گفتم هم برای خداحافظی بریم و هم به قطار برسونیم شون . رفتم ، دیدم علامه وسایل رو جمع کرده و سوار یه وانت کرده . هیچی توی خونه نبود ، غیر از یه عبایی که این عبا رو زیر پاش انداخته بود و روش نشسته بود و داشت عبادت می کرد یا مطالعه می کرد . سلام کردم ، بلند شدن ، به من جا دادن و گفتن : شما بفرمائید روی عبا ! گفتم : نه آقا ، شما همون جا بشینید ، ما ایستادیم ، یا روی دو زانو می شینیم . گفتند : نه ، شما بفرمائید ، یه مطلبی هست ، من عرض می کنم خدمتتون . با خودم گفتم خُب حتماً یه مطلبی هست . گفتم : چشم ! . نشستیم . دیدم خودشون قشنگ چهار زانو نشستن روی زمین . گفتم : آقا ! چی شد ؟ شما گفتید یه مطلبی هست ، گفتن : هیچی ، می خواستم بگم اونجا نرم تره ، راحت تره ! می گفت : وقت نماز شد ، می خواستیم نماز بخونیم ، گفتم بریم بیرون یه کم این دست و اون دست کنیم تا علامه خواست نماز رو شروع کنه ، بپریم پشت سرش . اقتدا کنیم . ( چون علامه نمی ذاشت کسی بهش اقتدا کنه ، ببینید ! علامه هستا ! ) رفتم ، هرچی طولش دادم دیدم نماز رو شروع نمی کنه . برگشتم ، دیدم : به ! قشنگ نشسته . جا نماز رو گذاشته ، اون جلو هم برای من جانماز رو پهن کرده ، منتظره من بیام ، نماز رو به من اقتدا کنه !! گفتم : بابا ! پدر ما در اومد ! همین جور پشت در ایستادم ، خیس عرق شده بودم . آخر سر علامه صدا زد : آقای فلانی ! بیا دیگه چرا پشت در ایستادی ؟! گفتم : آقا شما بفرمائید جلو . گفت : نه من که امام جماعت نمی شم ، شما بفرمائید جلو ، ما به شما اقتدا می کنیم . گفتم : آقا خواهش می کنم ، تمنا می کنم ! گفتن : خواهش می کنم ، خواهش نکنید ! گفتم : آقا می شه حالا شما محبت کنید . . . ؟ گفت : نه ، عرض می کنم ، شما بایستید . با خودم گفتم : این جوری که خیلی زشته ، یه جوری جمع و جورش کنیم . گفتم : چون شما امر می فرمائید ، من اطاعت امر می کنم . گفت : نه نه نه ! من امر نمی کنم ، من خواهش می کنم . می گفت : من دیگه از خجالت پودر شدم . ببین اینها دارن به کجا می رسن ؟ حالا من و شما متأسفانه بعضی وقتها در دام می افتیم .





 
  • بازدیدهای این وبلاگ ?
  • امروز: 136 بازدید
    بازدید دیروز: 44
    کل بازدیدها: 697974 بازدید
  • ?پیوندهای روزانه
  • درباره من
  • فهرست موضوعی یادداشت ها
  • مطالب بایگانی شده
  • موضوع درباره امام زمان
    رضایت از خدا و از زندگی
    شرح دعای صحیفه
    شهدا از دیدگاههای مختلف
    امام سجاد و سختیهای بزرگ
    امام سجاد و جدش رسول الله
    امام سجاد و پناه به خدا
    امام سجاد و روز شب
    امام سجاد و فرشتگان
    حکایات هاشمی نژاد-400حکایت
    حکایات فاطمی نیا-100 حکایت
    حکایات استاد دانشمند-120 حکایت
    حکایات شیخ احمدکافی_60حکایت
    حکایات انصاریان_120حکایت
    حکایات مرحوم فلسفی_ 45حکایت
    حکایات شهید دستغیب_ 50 حکایت
    متن حکایات علامه حلی_10حکایت
    متن6حکایت از شیخ صدوق
    متن حکایاتی از شیخ عباس قمی_ره
    متن حکایات شیخ مرتضی انصاری
    وصال یار(1)
    وصال یار(3)
    وصال یار(2)
    وصال یار(4)
    وصال یار (5)
    وصال یار (6)
    یقین و محبت (1)
    یقین و محبت(2)
    یقین و محبت (3)
    یقین و محبت (4)
    هیئت علیه هیئت
    ملکوت انسان (1؛2؛3)
    مکتب عشق
    آسمانی شدن
    جهاد علمی
    توبه
    اخلاق کریمان
    موفقیت و سعادت
    متفرقه ها-مهم
    دید ما نسبت به مردم
    عمل به فرهنگ شهادت
    لینک ارگانهای مختلف و مراکز گوناگون
    هر چه می خواهد دل تنگت بپرس
    دانلود شبهات وهابیت و مسائل مربوطه
    فتاوای خنده دار و مستند وهابیها
    حکایت مختلف شخصیه دیدن داره ها
    تصاویر موضوعی
    افتخار خدمت به مردم(1؛2؛3)
    حرف حساب اینجاست...
    دانلود سخنرانی های حضرت امام خمینی
    منبر های آقای فاطمی نیاء-72 منبر
    منبر های آقای دانشمند
    منبر آقاتهرانی
    منبر آقای صدیقی
    منبر علامه مصباح یزدی
    منبر مرحوم فلسفی
    منبر مرحوم کافی
    منبر استاد مردانی
    منبر حجه الاسلام هاشمی نژاد
    پیرامون امام زمان-آیه الله ناصری
    طب قرانی-استاد خدادادی
    طب اسلامی -دکتر روازاده
    شخصی هاش این توست
    اخلاق(آقا تهرانی)
    شیعه...
    عکسها به سلیقه من...
  • اشتراک در خبرنامه
  •  
  • لینک دوستان من
  • لوگوی دوستان من
  • آهنگ وبلاگ من
  •